به عشق در يك نگاه اعتقاد ندارم ،اما به اينكه يك نفر در يك لحظه از چشمت بيفتد شديدا معتقدم

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:,ساعت 9:42 توسط aboozar |



 

+ نوشته شده در سه شنبه 20 خرداد 1393برچسب:,ساعت 19:35 توسط aboozar |



 

هنگامی که غروب نگاه های تورا دیدم برای اولین بار در خودم شکستم،،،

دلم میخواست چیزی بگویی ولی تو خیلی بی صدا رفتی،

رفتنت در روزی رقم خورد که دریا با آن همه بزرگی

در مقابل اشکهای من کم آورد،،،

 

انگار رسم روزگار است که خوبان باید بروند...

+ نوشته شده در سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:,ساعت 21:58 توسط aboozar |



 نمیدانم از دلتنگی عاشقترم

یا از عاشقی دلتنگ تر

فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی و رفتی ، بی آنکه نباشی

 

                  

  همیـــــــــــــــــشه

دوستتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  دارم

       

+ نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:47 توسط aboozar |




 

دستهای خالی من دخیل دلهای پاکتان،مرا نیز در این

 

 

 

روزها نه به بهانه لیاقت که به رسم رفاقت دعا کنید..

 

+ نوشته شده در یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:,ساعت 22:20 توسط aboozar |



 

برای آن عاشق بی دل می نویسم که حرمت اشک هایم را ندانست

برای آن می نویسم که معنای انتظار را ندانست

چه روزها و شب هایی که به یادش سپری کردم

برای آن می نویسم که روزی دلش مهربان بود

می نویسم تا بداند دل شکستن هنر نیست

نه دگر نگاهم را برایش هدیه می کنم، نه دگر دم از فاصله ها میزنم

و نه با شعرهایم دلتنگی ها را فریاد میزنم

می نویسم شاید نامهربانی هایش را باور کند

 

+ نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:,ساعت 22:30 توسط aboozar |



 

هر از دست کسی یا چیزی شدی

فقط یه
, یه

به
یا

 

فکر کن…..!

 

 

+ نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:,ساعت 22:4 توسط aboozar |



هـر روز ، خـطـ خـطے هـآیـمـ ، بے تـر از دیـروز مے شـونـد .. !

جز خودمــ ، هـر کے بـخـوآنـد ، اش مے گیـرد .. !

امآ ...

مـטּ هر کلمـہ رآ بآ رآهےِ کآغـذ مے کنمـ .. !

+ نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:,ساعت 22:0 توسط aboozar |




 

 

 

 

 

+ نوشته شده در سه شنبه 1 مرداد 1388برچسب:,ساعت 16:49 توسط aboozar |



 

خــــــــیلی ســـخــتـــه

 

 

نصفه شبــــی بغض گـــــلوتو بگیــــــره و دلتنگــــــش بشـــی

 

 

  فکــــــــر کنی شایـــــــد مثل قدیمـــا

 

 

باز هم یه اس بده گاه و بی گاه و بپرسه خوابی یا بیداری؟.
.
.

ولـــــــی بــاید قبول کنی

 

 

اون هیــــــــچوقت برنمیگرده. . .

 

 

+ نوشته شده در سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:,ساعت 16:38 توسط aboozar |



 

خدایا...

این روزها حرفهایم...

بوی ناشکری می دهد....

اما تو...

به حساب تنهایی و درد دل بگذار

 

 

 

+ نوشته شده در شنبه 29 تير 1392برچسب:,ساعت 19:6 توسط aboozar |



 

یادم باشد دیگر هرگز خاطره هایم را کند و کاو نکنم!

 

مثل آتش زیر خاکستر می ماند...

 

حساب از دستم در رفته...

چندمین بار است که با یاد نگاه آخرت آتش می گیرم....؟؟

 

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:,ساعت 22:2 توسط aboozar |



شاید اگه بدونم دیگه منتظر نمونم که عقربه های ساعت بودنمو

محکوم کنن


منم میرم


همونطور که از یادت رفتم


میرم تا دیگه سنگینیه بغضامو تو گلوم تحمل نکنم


تا اون همه خاطره رو به دوش نکشم .

 

شکستم زیر این خاطره ها

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:,ساعت 21:33 توسط aboozar |



 

 

دیگر هوای برگرداندنت را ندارم

 

فقط ارزو دارم  ......وقتی هوای من به سرت

 

زد........انقدر اسمان دلت بگیرد...

 

که باهزار شب گریه چشمانت ارام نگیرد...

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:,ساعت 21:24 توسط aboozar |



 


اینــــــــــــ شبـــــــــ ها تنهـــــــــــــا به این می اندیشمـــــــــ

که مگــــــــــــــر من ترا چقــــــــدر دوســــــــت داشتمـــــــــــــــ

که خوشبختیتــــــــــــ تنهــــــــــا آرزویمـــــــــ بود...
 
حتـــــــــــــــــــــــی ، بدونـــــــــــــــــ منــــــــــــــ
 

 

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:,ساعت 19:3 توسط aboozar |



 

 


توی زندگی هر آدمی یه نفر هست که هیچوقت فراموش نمیشه...

یه نفر که از همه دنیا بیشتر دوستش داری...!!!

 یه مخاطب خاص که هر چقدر  هم بزرگ باشی در مقابل اون خودتو  کوچیک میدونی...

                               

  فقط به یاد همون یه نفر می نویسم!!!


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1387برچسب:,ساعت 21:49 توسط aboozar |



همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد،

                                                                 دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد

                                                               همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد،

چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد

                         همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد

                        ،احساسی بود که مرا درک میکرد

حالا من مانده ام وویک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کند

+ نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,ساعت 23:8 توسط aboozar |



 حرفهایم را تعبیر میکنند...
سکوتم را تفسیر!
دیروزم را فراموش...
فردایم را پیشگویی!
به نبودنم مشکوکند... در بودنم مُردَد!
از هیچ گلایه میسازند... از همه چیز بهانه!
من...!!!
کجای این نمایشم...؟؟!!!

+ نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,ساعت 19:33 توسط aboozar |



خدایا

تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم

یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده . . .

+ نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,ساعت 19:31 توسط aboozar |



خــــــــــــــــــــــــــدایا

خوشبـــــــختی را دیــــــــروز به حــــراج گذاشتــن

حیف که من زاده ی امروزم

خــــــــــــــــــــــــــدایا جهـــــــنمت فرداســـــــــت

پــــــــس چـــــــــــرا من امــــــروز میــــــــــــسوزم

+ نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,ساعت 19:26 توسط aboozar |




چــــه راحـــــت میــــــگویند قــــــسمت نــــبود


نــــمیدانـند آن قــسمتی کـــه از آن ســـخن مــــیگویند

دنــــیای
کــسی بــود کــه هــر ذره ی آن را

هــر شـــــب بـا اشــکی
مــــیساخت ...

 

+ نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,ساعت 19:15 توسط aboozar |



 

دردم ایــــن نـــیـسـت

کـــــه او عــــاشــــق نـــیــسـت ،

دردم ایــــن نــیــسـت

کــــــــه مــعــشـــوق مــن از عــشــق تـهــی اسـت

دردم ایــــــن است

کــــــه بــــا دیـــــدن ایـــــن ســردی هــــا

مـــــن چـــــرا دل بـــســتــم ؟!!

 

 

+ نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,ساعت 21:41 توسط aboozar |



 


.
کــــــــــاش

 

روزهــــــــــــای دلتنگی ِ مـــــــــن

 

مثل ِ “دوست داشتن های” تو کوتاه می شد

 

کــــــــــاش

 

 

+ نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,ساعت 21:34 توسط aboozar |



براي بعضي درد ها نه ميتوان گريه كرد 

نه مي توان فرياد زد

براي بعضي درد ها فقط مي توان

نگاه كرد و بي صدا شكست

همين

 

 

+ نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,ساعت 19:9 توسط aboozar |




دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم

وقتی محبت کردم و تنها شدم،

وقتی دوست داشتم و تنها ماندم...

دانستم;

باید تنها شد و تنها ماند تا خدا
را فهمید

+ نوشته شده در جمعه 21 تير 1392برچسب:,ساعت 13:2 توسط aboozar |



باشد هر چه تو بگویی...!

کمی زمان میخوام.........

هر وقت توانستم نفس کشیدن را فراموش کنم...

تو را از یاد خواهم برد

 

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 22:4 توسط aboozar |



وقتی دو عاشق از هم جدا میشن ...

دیگه نمی تونن مثل قبل دوست باشن....

چون به قلب همدیگه زخم زدن...

نمی تونن دشمن همدیگه باشن...

چون زمانی عاشق بودن...

تنها می تونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن....

+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 16:16 توسط aboozar |



حرف دلم...

 

هيچ شباهتی به يوسف ندارم...

 نه رسولم,نه زيبايم,نه براي كسي عزيزم,نه چشم به راهي دارم...

فقط...

در " چاه " افتاده ام!!! 

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 16:15 توسط aboozar |



 

 

 خــــــــــــــدایا

انتخاب واحد دنیا را كه خودت برایمان انجام دادی!

كاش لااقل سیستم حذف و اضافه ای نازل میكردی.

خیلی از واحد ها را باید حذفــــــــــــ كنم

+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 16:14 توسط aboozar |



 یه وقتایی لازم نیست حرفی زده شه بین دو نفر

 

 
همین که دستت رو آروم بگیره
 

 
یه فشار کوچیک بده
 

 
این یعنی من هستم تا آخرش
 

همین کافیه!

شعرها و عکس های عاشقانه بهارجون

+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 16:11 توسط aboozar |



 

     

                              همیشه نمی توان زد به بی خیالی و گفت :

 

 تنها آمَده اَم ؛ تنها می روم ....

 

 

یک وقت هایی ،شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای ....

  

کَم می آوری ..........

 

 

دل وامانده اَم  یک نَفَر را می خواهد......

 

 

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 16:9 توسط aboozar |



 

دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….
همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…
انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم

این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….
دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام….

فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم….
دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟
در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم…

تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی
گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 16:8 توسط aboozar |



 سلام

 

امروز دلم خیلی گرفته...

 

اونی که باعث تنهایی م شد داره  عذابم می ده ...

 

خدایا هنوز اون بالایی؟؟؟

 

به قول دوست عزیزم :

 

 

"خدایا امروز را مهمان من

 

باش...

به یك فنجان قهوه ی تلخ...



وقتش رسیده طعم دنیایت را

بدانی....."

 

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 16:7 توسط aboozar |



دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روزبرای دلم مشتری آمد و رفت
و هی این و آن سرسری آمد و رفت
ولی هیچ کس واقعاً اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم، قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد
یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است
یکی گفت: چه دیوارهایش سیاه است!
یکی گفت: چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت:و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است!
و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری
و من تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری؟
 
و فردای آن روزخدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه پشت خود بست
و من روی آن در نوشتم:
ببخشید، دیگر برای شما جا نداریم
از این پس به جز او
 کسی را نداریم.

+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 16:5 توسط aboozar |



اگر روزی داستانم را نقل کردی بگو

 

بی کس بود اما کسی رو بیکس نکرد

 

تنهابود اما کسی رو تنها نذاشت

 

دلشکسته بود اما دل کسی رو نشکست

 

کوه غم بود اما کسی رو غمگین نکرد

ولی شاید بد بود اما برای کسی بد نخواست

+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 16:4 توسط aboozar |



 

تو دست در دست دیگری ….

 

 

من در حال نوازشِ دلی که سخت گرفته است از تو ….

 

 

مدام بر او تکرار می کنم که نترس عزیز دل…


آن دستها به هیچ کس وفا ندارند….

 

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 16:3 توسط aboozar |



منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم...

هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم...

هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره...

هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره...

+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 16:1 توسط aboozar |



آدمی که میخواهد برود ،

میرود...........

داد نمیزند که من دارم میروم...

آدمی که رفتنش را داد میزند

نمی خواهد برود....

داد میزند که نگذارند برود...

+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 16:1 توسط aboozar |



روزگاری خواهد رسید ....

 

همچنان که در آغوش دیگری خفته ای ،

 

به یاد من ...

 

 

ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی !

 

دلت هوایم را خواهد کرد ... !

 

 

به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را ...

 

به یاد خواهی آورد خنده هایم را ...

 

به یاد خواهی آورد اشک هایم را ...

 

به یاد خواهی آورد حرف هایم را ...

 

مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی

:

 

من تو را می خواهم

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 15:58 توسط aboozar |



میدانم گناه است


اما من عاشق این گناهم!

گناه هم آغوشی با تو...

خدایا بیخیال!!

ما میخواهیم با هم به جهنم تو بیاییم...

که قسم به خودت ...

با عشق

جهنم تو هم بهشت می شود برای ما
...

+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 15:56 توسط aboozar |









ایران سافت - آژانس مسافرتی - گویا آی تی - تک تمپ - فصل زمستان | آپ رنگ - گرافیک - وبلاگ